ورزش بجنورد
بعدفراغت ازکاربیادآوردم که فردا جمعه است ومن به خاطرجلسهای نخواهم توانست به کوه وتپهای بروم. به روزهای تاسوعا وعاشورا ، فرصتی برای دیدار ازگریوان پیش آمد. غیر از پیاده روی دو صبح در سرچشمه گریوان و دوبرار بجنورد، جمعه مارا ازبرگشت به خانه منصرف کردندتا به باباموسی برویم. باباموسی را سالها پیش چندین بار رفته بودم. وقتی پیشنهادشد پذیرفتم ولی ساعت ۴و۵ صبح برایم مایه تعجب بود. به خاطرتاخیر اذان بجنورد وتمتراق صبح نشد که به وقت گفته شده، حضور مردم را ببینم ولی همان سرویس آخر اتوبوسهای خطواحد، مسیر ۱۷شهریوربه کلاته باقرخان وپای کوه باباموسی حاکی ازآن بود که تحول عظیمی در ورزش بجنورد رخ داده است. همین وضع را چندسال پیش در همراهی مردم خرد و کلان در مسیر بشقارداش دیده بودم، اما فکرنمی کردم مسیر باباموسی را که ما به هنگام چستوچالاکی میپیمودیم، توسط اقشار مختلف مردم طی شود. درجمع بازماندگان از گروه خیلی سحرخیزان، سیلور را در۱۷شهریورگذاشته با اتوبوس ریالی خطواحد به کلاته رسیدم. هین عبور از مزارباقرخان فاتحهای نثار دوست سالهای قبل آقای رئوفی کرده، سعی داشتم اگر به اولیها نمیرسم، حداقل از آخریها نباشم. مسیر را ساده انگاشته از تیزترین راهها عبور میکردم. هرچند مه غلیظ مانع دیدکامل حوزهی جغرافیائی باباموسی و شهر زیرپای آن بود ولی انتظار داشتم، دربالاترها پیکر زخمی باباموسی را که به خاطر پروازهای فرودگاه تراشیده شده بود ببینم. بعد ساعتی راه متوجه شدم که نهتنها چنین نخواهد شد بلکه مسیر عبور کوتاهتر وآسانتر از مسیری است که من باگروه یاران خودبارها ازمیان دودکل مخابراتی باباموسی به باباامان سرازیرشده بودیم. واینگونه بود که دکلها را در روبرو رها کرده به سمت راست چرخیده از درهی سیلابی شمال شرقی کوه با عبور از میان راه ودرهی وسیعی که محل برداشت شن وماسه است، درجهت جنوب به شمال به انتهای باغ باباامان هدایت شدیم. جمع همرا بساط کلهپاچه را پهن کرده، چائی آتشی وصبحانهای مفصل آخرین برنامه صبح جمعه است. ...وبایدبرگشت که فردا روزازنو وروزی ازنو.
معرفی گریوان ومطالب دیگر